در پی پیدایش علم روانشناسی از صد سال پیش و نظرات روانشناسان نام آوری چون فروید و یونگ و نئومان و آدلر و فروم و دیگران در مورد اسطوره های باستانی و کارکرد آن در ذهنیت و میراث تاریخی-اجتماعی فرد و جامعه ,مطالعه در متون اسطوره ای ,جنبه های جدید و کاربرد های تازه ای یافته است.
از جمله این که «بسیاری از رفتارها و باورهای امروزین ما بازتاب میراث جمعی-تاریخی اسطوره ای دور و دیر در سرزمینی است که ما در آن نسل در نسل زیسته ایم و بالیده ایم»
ویا «اسطوره ها هرگز نمی میرند بلکه به دلائل گوناگون در فرایند تکامل اجتماعی ,تغییر چهره داده و یا صورت مرئی خود را می پوشانند و از خود آگاه ذهن به نا آگاه منتقل می شوند و چون خزانه و گنجینه ای در آن جاودانه می مانند و تنها در رفتار فردی و جمعی آنهم به گونه ای غیر مستقیم بازتاب می یابند»
در راءس مکاتب روانشناسی که برای شناخت انسان امروزی به اسطوره روی می آورد «مکتب یونگ » قرار دارد.یونگ و پیروان او بیشترین بها را به سمبولهای دیرینه و باستانی و حتی پیش از تاریخ می دهند.
بنا به نظریه یونگ و پیروان او,اولین ساخته های هنری و نخستین تراوشات ذهنی,تحت تاثیر یک انرژی وادار کننده از نا خودآگاه به خودآگاه منتقل شده و در شکل و حجم و بیان ,وجههء ظهور یافته است.اینان مقدس بودند زیرا برای انسان باستانی نیروی مجذوب کننده و هولناک و سلطه گر و زندگی بخش داشته اند.به همین جهت منسوب به نیروی الهی و آسمانی شده و نخستین باورهای مذهبی را پدید آورده اند.
نمادهای اسطوره ای ,نخستین پدید آورندگانند و در همان حال سرمشق و الگوی همهء فعالیت های بشری از قبیل «زناشویی,تغذیه,تولید,جنگ و احساس و عاطفه و حس زیبا شناختی و.....»
به همین دلیل انسان باستانی از شخصیت های اسطوره ای الگو برداری کرده و انان را سرمشق زندگی خود قرار می داد.
از همین جا انسان امروزی میراث دار ذهنی نیاکان خود می شود و بخشی از این شخصیت های اسطوره ای را به صورت«الگوی دلخواه»در نا آگاه روان جای میدهد و شخصیت خود را بر مبنای آن سمت و سو می بخشد.
نظرات شما عزیزان: